- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
خـدایِ عالیِ اعـلی ندارد از تو عـالیتر ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالیتر عـلـیُّ حُـبُـهُ جُـنَّـه قـسیـم الـنـار والجَـنَّـه به حـمـدِالله وَالـمِنَّـه ولیالله ست والیتر اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک میروبد نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالیتر اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم که از قـالـیچۀ تبـریز میگـردیم قـالیتر در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب ببین بابا چه میبخشد گداها را گداها را لبِ گهوارهاش پروانهای بی تاب اگر دیدید بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را: که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست میدارد میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را ببین که میبَرد امشب تبسمهای زیبایش دلِ مادر بزرگش را دلِ اولادِ سلمان را بـرایت لافـتـی الا عـلـی میآیـد از بـالا اگر سربند یا زهرا ببـندی رویِ پیـشانی هزار، اللهاکبر را به بازویِ تو میخوانند که با شمشیر میگردی علیِّ اکـبرِ ثـانی عـلـیِ اکـبـرِ ثـانی نه تو بـالاتـر از آنـی تو عباسی نه اینهم نه، که طوفانتر زِ طوفانی قنوتت را که میدیدند خواهرها میگفتند امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا تو سیسال است میگریی چرا پیراهنش بردند؟ تو سیسال است میسوزی زِ لبخندِ سنان آقا
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
راز و نـیـازِ امــشـبـم تـأثــیـر دارد وَالـلـه دیـدارِ عـلـی تـکـبــیــر دارد زیـباتر از زیباتر از زیـباست آری کامَش که با گـلـبوسۀ ارباب وا شد ذکرِ لبِ کـرب و بلا شکرِ خـدا شد خَم شد که بُگْذارد دو دیده زیرِ پایش لبخـنـدِ او شـد باعـثِ لبخـنـدِ ارباب نامَش شده حَک رویِ بازوبندِ ارباب او در شجاعت مثلِ حیدر بینظیر است شد سـایهای رویِ سَرَم … الحمدالله شد بـرگِ بُـردِ محشرم… الحـمدالله او آمـده تا عـاشـقی مـعـنـا بـگـیـرد دارم شبِ مـیـلادِ او حـال و هـوایی گاهـی بَقـیـعَـم گاه گاهی کـربـلایـی تیرِ خلاصِ قاضی الحاجات برگرد
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
پنجـم مـاه، مـه چاردهی جـلـوه گر است که ز خورشید فروزنده، فروزنده تر است شهربـانو که جهان محو جـلالـش گـشته پسری زاده که بر خلق دو عالم پدر است چه پسر ثانی حیدر چه پسر جـان حسین چه پـسر آیـنۀ طلعـت خـیـرالـبـشر است پسری رشک ملک یا ملـکی فـوق بـشر هم از این پاک تر است و هم از آن خوبتر است این پسر کیست علی بن حسین بن علیست که حسین بن علی نیز از او مفتخر است خـبـر از لـیــلـۀ مـیــلاد امــامــی دادنــد که زاسرار همه خلق جهان با خبر است این چراغی است که در دست حسین بن علی همه دم نورفشان و همه جا جـلوه گر است این پسر آن یم فیضی است که هر قطرۀ آن ارزشش بیشتر از عقد هزاران گهر است این سپهری است که هر اختر تابندۀ آن مشعل دیـدۀ نـورانی شمس و قـمـر است این خلیلی است که در صفحۀ بتخانۀ شام بازویش بت شکن و خطبۀ نابش تبر است این همان عبد خدا شوکت احمد سیماست که عبادات وی از طاعت کونین، سر است این اسیری است که آزادی، افتاده به پاش این شهیدی است، که نخل شهدا را ثمر است بـه حـسیـن بن عـلـی سـیّـد احـرار قـسـم این علی بن حسین است و حسینی دگر است این بود زمزم و مسعی و صفا و مـروه این منا و عرفات است و مقام و حجر است همه گلهای نبی گشت خزان و پس از آن هر چه دادند به شیعه همه از این شجر است یـار او بـاش که عـالـم همه یار تو شوند مهر او جوی که بر آتش دوزخ سپر است اوست معصوم ششم حجّت چارم، سجّاد که به خاک قدمش سجدۀ اهل نظر است از چه در سلـسله بـیـنـیـش خـدا میدانـد بسته در سلسلهاش پای قضا و قدر است چشم دوزد به نماز شب او شب، هر شب گوش در پای دعای سحر او سحر است به دعـای شب و اشک سحر او سوگـنـد که نماز از نفسش معتبر و مفتخر است نرگس دیده و سرو قـد و مـرآت جـمـال هـمـه تـصویـر خـدای احـد دادگـر است به خـدا طاعـت کـونـیـن و نـماز ثـقـلـین بی ولایش همه در حشر هبا و هدر است گر به صد مهر دهی ذرّهای از مهر ورا به خداوند قسم بیع و شرائت ضرر است جـدّ او خـتـم رُسُـل مـام گـرامـی زهــرا سه وصی را پسر و هفت ولی را پدر است او که بـاران به تـمـنّـای غـلامـش بـارد او که بر ابر به فرمان خدا راهبر است او که با تـیغ زبـان معـجـز حـیـدر دارد او که سـر تا قـدم آئـیـنۀ پـیـغـامـبر است او که چون فاطمه در عزّّت و در قدر و شرف او که در شور، شبیر و به شجاعت شبر است عـاجــز از یـافـتـن رتـبـۀ والاش مـلـک لال از گفتن اوصاف کـمالش بشر است من کجـا منـقـبـت حـضرت سـجّـاد کجـا ذرّه از وسعت خورشید کجا با خبر است؟ جنّت از روضۀ جود و کرمش دسته گلی دوزخ از آتش خشم و غضبش یک شرر است بـوسـه بـر سـلـسـلــۀ گـردن او بـایـد زد که به هر حلقه دو صد آیت فتح و ظفر است شام، ویـرانۀ شام و چه در آغوش حسین این امامی است که روح القدسش خاک در است نخل میثم که همه سبز به فیض دم اوست به ولای عـلـی و آل عـلـی بـارور است
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام سجاد علیه السلام
خوب شد، ایران ما یک سهم از زهرا گرفت خوب شد یک زن، میان خاندانت جا گرفت لطف کرده فاطمه، ما را حساب آورده است خوب شد این دفعه این عرض دعای ما گرفت ما حساب کار خود را از ازل پس دادهایم اینچنین بوده که چشم مادرت ما را گرفت شهر بانـوی قـبـیـلـه، شد کـنـیز فـاطـمه مثل مروارید بود و رزق از دریا گرفت در هیاهوی دو رنگی عـرب های حجاز پرچـم ایرانـیان را مـادرت بـالا گـرفـت حامل نـور«امامت» بود، بانـوی حسین تا به دنیا آمدی، تـبریک از مـولا گرفت خـاک پـایت سـرمـۀ چـشم تمام قـدسـیان آفـریـنـش با قـدوم پاک تو «معنا» گرفت زینت سجـده تویی، زین العـبـاد عـالـمی با نماز تو، «عبادت» جلوهای زیبا گرفت بشکند دست کسی که پیش چشمان ترت زیور از گوش یتیمان، شام عاشورا گرفت
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
گلزار زمین خوبتر از خُلد برین است هر سو نگرم نور خداوند مبین است دامان زمین سجده گه روح الامین است در بیت ولایت پسری ماه جبین است این شمع فروزان حرمخانۀ دین است این نجل علی دسته گل اُمّ بنین است در باغ ولا عطـر گـل یاس مبارک آمد به جهان حضرت عباس مبارک امروز بـنی هـاشـمـیان را قـمـر آمد از بحر خـروشـان ولایت گهـر آمد گـلـزار امـیـد عـلـوی را ثـمـر آمـد یـا فــاطـمـۀ اُمّ بـنـیـن را پـسـر آمـد گویی ملکی بود و به شکل بشر آمد بر حـیـدر کـرّار، حـسیـنـی دگر آمد لبخند حسن بر گل رخسار حسین است خیزید که میلاد علمدار حسین است عبّاس که شد فوق بشر قدر و جلالش عباس که گردیده مَلک محو جمالش هرگز نرسد دست به دامان کمالش بر قامت رعنا و به حُسن و خط و خالش دائم صـلـوات نـبـی و احـمد و آلـش عطر نبوی میدمد از باغ خصالش شد باز چو بر شیر خدا نرگش مستش زد بوسه به پیشانی و چشم و لب و دستش ای شیر خدا بوسه بزن بر سرو رویش ای فاطمه با خنده بزن شانه به مویش ای مِهر ببر سجده به خاک سر کویش ای ماه زگردون بگشا دیده به سویش ای خضر ببر آب بقا از لب جویش ای بحر بگیر آبرو از خون گلویش ای سیّد عشاق به بر گیر چو جانش گه بوسه به چشمش بزن و گه به دهانش این طفل نه سرباز فداکار حسین است سقّا و سپهدار و علمدار حسین است جان بر کف و پیوسته خریدار حسین است چشمش همه دم باز به رخسار حسین است لبخند به لبهاش زدیدار حسین است پیداست که در قلزم خون یار حسین است بنوشته به پیشانیَش از روز ولادت عباس بُوَد عـاشـق ایـثار و شهـادت عبّاس حـسیـنی بُوَد از روز ولادت عـبـاس بود مـنـتـظـر روز شهـادت عـبـاس کـند با تن بیدست عـبـادت عباس دهد بر همه گان درس رشادت عباس سراپا به حـسین دارد ارادت عباس گرفته است در این کوی سعادت عباس، غـمـی جز غـم دلـدار ندارد عباس، حسینی است به کس کار ندارد من روز ازل رشـتـۀ آمـال گـسـستم من دل به ولای پسر فـاطـمـه بـستم من عاشق و دل باخـتۀ عهـد الـستم من درهـم و دیـنار عـدو را نپـرستم من منتـظـر تیـر بـلا بودم و هـستـم این سینه و پیشانی و چشم و سر و دستم من در طلب شیر، نیام تشنۀ دردم من کودک گهـواره نیام مرد نبردم قـنـداقـهام از دامن گهـواره بـرآرید در زیر قـدمهـای امـامـم بـگـذاریـد شیرم به چه کار آید شمشـیر بیارید بر دامن گهـواره ز خـونم بـنگـارید عباس، حسینی است حقیرش نشمارید بر گوش دل این نکتۀ شیرین بسپارید آن لحظه که عاشق به جهان چشم گشاید از لعـل لبـش زمـزمـۀ عـشق برآید ای بحر خجل، از لب عطشان تو عباس ای عشق و وفا آمده حیران تو عباس ای در ره دلدار به کف جان تو عباس ای دین خدا عاشق ایـمان تو عباس ای عالم و آدم همه قربان تو عباس ای فوق شهیدان، شرف و شأن تو عباس پیوسته دلم یاد تو و یاد حسین است میلاد تو همچون شب میلاد حسین است در برج ولایت قمری تو قمری تو بر نخـل ولایت ثمری تو ثـمری تو در بحر فضلیت گهری تو گهری تو در سینۀ عاشق شرری تو شرری تو بر خلق دو عالم پدری تو پدری تو الحق که علی را پسری تو پسری تو تو یـوسف دو فـاطمه و چار امامی در بـیـن تـمـام شـهـدا مـاه تـمـامـی از روز ازل دست تو تقدیم خدا شد هر چند که در صحنۀ عاشور جدا شد جسمت به زمین قبلۀ جان شهدا شد برنی سرت آئینۀ مصباح هُـدی شد افسوس که حقّ تو به شمشیر ادا شد یکبار نگو، جان تو صد بار فدا شد آن لحظه شدی کشته تو ای ماه مدینه کافتاد نگاهت به لب خشک سکـینه ای کشتۀ حق در دل ما زنده توئی تو تا هست جهان بر پا پاینده توئی تو بـر سیّـد عـشّـاق نـمـایـنـده توئی تو در سینۀ ما، نور فـزایـنـده توئی تو بر هر گـره بسته گـشایـنده توئی تو در قلزم خون ماه فروزنده توئی تو الهـام تو و لطف تو وجـود تو بـایـد بیفیض تو میثم چه بگوید چه سراید
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
وقـتـش رسیـده تا به بـیـانم تـوان دهید این حرفهای مانده به دل را زبان دهید تا مـیـوۀ رسیـدۀ مـضمـون به ما رسد قدری درخت واژۀ تـان را تکـان دهید حالا که مـاه آمـده پـیـدا ترین شده ست یوسف ترین رسیده و زیباترین شده ست شعبان برای ماست گواراتر از رجب شیرین تر است شهدِ لب یارم از رطب عـرض ارادتـم به ابـاالـفـضـل بـارهـا بُـرده مـرا به جـرگـۀ بـیاخـتـیــارهـا با این که با اصالت و ارباب زاده بود یک عمر چون رعیّت این خانواده بود مـا جـز خـدا به غـیر تـوکـل نمیکنیم ما جـز به اهـل بیت تـوسـل نمیکـنـیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
شام ما را سحر رسید امشب آسمان را قـمـر رسید امشب عـشـق ایـنـجـا قـدم قـدم آمـد بنـویـسـیـد او ابـا لأدب است او به خلق تمام ما سبب است در کرمخانه کار او بذل است ذکـر هـر روز ما ابـوفـاضل دردهــا را دوا ابــوفــاضــل عالمی غرق در جمال تو باد مـرد مـیـدان مـا جـگـر دارد رزم حـیـدر در او اثـر دارد کیست او؟ اینقدر مثال علیست آمـده اقــتــدا بــه یــار کــنــد لشگر کـفـر تـار و مـار کـنـد بـیـن میـدان رزم شد غـوغـا ای دلـیــر نـبــردهـا عـبـاس غـیـرت شـاه کـربـلا عـباس گرچه دستی نمانده بر تن تو
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
خدا با تو وا کرده درهای خود را به گِردت دوانده قمرهای خود را چه نور عظیمی چه شاه و وزیری زمانی که میدان نفس گیر میشد زمانی که لشگر سرازیر میشد تو سلطان میدان درآن زَمهریری به میدان رسیدی و عالم به پا شد که با تو خـدایِ مجـسّم به پا شد تو مانـند مولایـی و در غـدیـری اگر بـار دیـگـر قـدم را بکـوبی بـهـم دستـگـاه سـتـم را بکـوبـی الا نـور عـیـنی و بـدرالـمُـنـیـری امام سجاد علیه السلام خـدا آرزویِ عـلـی را بـر آورد حسن بوسه زد از لبت شِکَّر آورد تو حُسنِ قـدیـمی و خیـر کـثـیری اگـر ما به یـادت اگر یـادِ مـایی تـو آرامـش حــیــدرآبــاد مـایـی تو ایـرانـی و قـبـلـۀ این مسیـری کـشـیـدم بـرای تـو کــربـبـلایـی شبیه نجف صحنِ ایوان طلایی کـشـیـدم خودم را فـقـیـر فـقـیری اگر عـمهات تکیه گاهت نمیشد اگر بیـنِ آتـش پـنـاهـت نـمیشد تو جان داده بودی زمانِ اسیـری
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
حـیـدری در خـانـۀ حـیـدر به دنـیـا آمده یا که امشب حمـزهای دیگر به دنیا آمده ای فـدائـیـان دربـار حـسین و مـجـتـبـی چشمتان روشن که سر لشکر به دنیا آمده ای پریشان، ای گرسنه، ای گرفتار، ای فقیر الـــســـلام ای زادۀ آزادۀ اُمُّ الــبــنـــیــن ای مـسیـح سـفـرههای سـادۀ اُمُّ الـبـنـیـن دشمنت هم دست خالی برنگشته از درت تو که هستی؟ که علی زد بوسه بر دستان تو تا ابـد هـم اولـیـا هـم انـبـیـا حـیـران تـو ای ابالغـوث، ای ابـالقـربه، امیر عـلقـمـه ای ستون کربلا، ای قرص مهتاب حسین حضرت صاحب علم، ای یار نایاب حسین اعتقادم این بُوَد فردا که روز محشر است ای که لب تشنه ترین سقای این دنیا شدی با همه نیروت حـامیِّ بنی الزهـرا شدی تا خـبـر پـیچـیـد افـتاده عـموی خـیـمهها
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دلهای عاشق حلقه بر در دارد امشب بـاران لطافت مثل کـوثـر دارد امشب مـردی بـه بیهـمـتـایـیِ دریـا مـیآیـد بـهـر حـسـیـن بـن عـلـی سـقـا مـیآیــد امشب شب شور و شب ذکر و نماز است امشب به سوی آسمانها راه باز است از رأفتش رحمت همی میریزد این مرد از زلف هایش راه شب میریزد این مرد بـایـد خـدا در وصف او قـرآن بسازد یا بلکه تـندیسی خود از ایـمان بسازد او آمـد و مـهــتـاب را بـیآبــرو کـرد مـاه رخـش را آسـمـانهـا آرزو کـرد این مرد یعنی صورت اخلاص ارباب این مـرد یعنی شاخـههای یاس ارباب تـکـیـه زده دنـیـا به دستـان ابـالفـضل جان علی بسته است بر جان ابالفضل تو کـاشف الکـربی، همیشه بینظیری بر خانهات رو کرده امشب را فقیری خـیلی ضریـح با صفـایت دیـدنـی بود آن گـنـبـد و گـلدستـههـایت دیـدنی بود آن روز با مشک و علم… آبی نخوردی شد سینهات لبریز غم… آبی نخوردی
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
آغاز كردم شعـر خود را با اباالفضل اذن ورودم در غـزل شد يا اباالـفضل مـثـل خـدا، مثـل محـمّـد، مثـل حـيـدر بینقـص، بیمانند، بیهـمـتا اباالفضل
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا ، حضرت عباس و سیدالساجدین علیهما السلام
تا از رخ مـاهِ ما نقـاب افـتاده است از چـشم ملائـك آفـتاب افـتاده است ای مـانده به گرداب گـناهان برخیز كشتی نجات ما به آب افـتـاده است ******************* از سـوره "والـشـمـس"دلم شد آگـاه كه از پی خـورشیـد ز راه آیـد مـاه یك روز پس از حـسین عـبـاس آمد لا حـــــول و لا قــــوّة الا بـــالــلــه ******************* معـبـود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی مـسـجـود عـلی بـن حسیـن بن عـلی گـفـتم به خـدا زینت عُباد تو كیست فـرمود عـلـی بـن حـسیـن بن عـلـی
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
یا والقمر! والشمس! مزمّل! اباالفضل! ای قـبـلـه گـاه شاعـر بـیـدل اباالفضل! تو صاحـبم هـستـی و من تنهـا رعیت
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
عـبـاس عـاشقی است که هـمتا نداشته کس تاب درک عـاشقـیاش را نداشته محـرابِ ابـروان ابالـفضل قـبـله است گـیرم که شهـر، صحـنِ مصلا نداشته از جای مُهرِ روی جبینش مشخص است شب ها بجـز عـبـادت و نجـوا نـداشته عـلامــه بـود، آیـت حـق بـود او ولـی نـزد حـسین، دست به فــتـوا نـداشـتـه باب الحسین گشته و کس جز طریق او راهـی بـه ســوی مـنـزل آقـا نـداشـتـه مدحش همین بس است اگر هم که منصبی جـز نـوکـری زیـنـب کـبـری نـداشـته خُلق و مرام و معرفتش ارث مادری است اُمُّ الـبـنـیـن به وصفِ ادب تـا نـداشتـه یا مرتضی علی رجزش بود وقت جنگ مـثــل پــدر ز واقـعـه پــروا نـداشـتـه چون رعد، بین جنگ سرِ کفر میزده یـعــنـی شـکـار وقـت تـقــلا نــداشـتـه هرکس که سر زده است به کویش نوشته است در خـانـهاش به غـیـر بـفـرما نـداشـته تأثـیر تکّـه نـان سـر خـوان نـذریاش دارُالـشـفـای حـضرت عـیـسی نداشته بـاور اگر نمیکنی... از ارمنی بپـرس طـوری شـفا گـرفـته که حـاشا نداشته حـتـی خــدا بـه قـدر گـدایـان کـوی او شب زنـده دار در شب احـیـا نـداشـتـه رحمت به سائلی که ز دستان باده ریز جز معـرفـت به دوست تقـاضا نداشته میخواستم زبـان بگـشایـم به مـدح او ظـرفـم برای مـنـقـبـتـش جـا نـداشـتـه قبرش چقدر کوچک و تنگ است پس چرا؟! سـقـا مگـر که قـامت رعـنا نـداشتـه؟! گفـتند تشنه بود حسین و...نخورد آب عـباس عـاشـقی است که هـمتا نداشته
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها تا عـطـر تو آمـد غـزلـم بـال در آورد آزاد شد از قـیـد زمـانـهـا و مـکـانهـا میرفت فرات از عطش عشق بـمیرد بخـشید نگـاه تو به خـونش جـریـانها مست تو فقط خـیمۀ بیآب نبوده است از دست تو مستند همه مرثیه خوانها مشک تو که افـتاد دل فـاطـمه لـرزیـد خاک همه عـالم به سر تیر و کـمانها این گوشه عمو آب شد، آن گوشه سکینه این بـیت چه باید بـکـنـد در غـم آنها ای هر چه امان نامه ببیـنید و بسوزید این دست رد اوست بر این گونه امانها
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای از هــمــه انـبـیـا درودت ای روح ائـمــه در وجـودت عـالـم همه بـر در تـو سـائـل فرزنــد علــی! ابوالـفضائل! شمشیر حسین و شیـر حـیدر سـر تا بـه قـدم حسیـن دیگـر رخـسـار تـو مــاه آل هــاشـم خـود مــیـر سـپـاه آل هـاشـم عشق از نفست وضو گرفته خـون از رُخـت آبـرو گرفته اوصـاف تو بهـترین عـبادت هر روز تـو را شـب ولادت پـایـنـده ز تـوست تـا قـیـامت تـوحـیـد و نـبـوت و امـامـت ایــثـار، چــراغ مـکـتـب تـو دانـش زده بـوسـه بـر لب تو شد عـلم ز دور شیـرخواری با شـیـر بـه سیـنـۀ تو جاری ای چـــار ولـــی مـعــلـم تـو ذات ازلـــی مـــعـــلـــم تـــو در پـیـش تـجـلّــی جــمـالـت حـرفـی نـزدنـد از کــمـالـت تو علم پـدر بـه سیـنـه داری تا عـرش خـدا زمیـنـه داری ای دست عـلـی در آستـیـنت آیــیـنــۀ کــبــریــا جــبـیـنـت تـو تـشـنـه و آب را حـیـاتـی مـصـبـاح سـفـیـنـةالـنـجـاتـی ای قـلـب حـسـیـن حـائـر تـو زهرا شب جـمـعـه زائـر تـو فرزند دو فـاطـمه اباالـفـضل نازد به تو عـلـقـمه اباالفضل تـــو آیــنــۀ خــدا نــمـــایــی تــو پشـت ولــی کـبـریـایــی عــالــم هــمــه یــادوارۀ تــو هــر روز بــود هــزارۀ تــو مــدح تـو کـنـد امـام سـجـّـاد این قدر و شرف مبارکت باد پـرواز تـو در همــه زمانها با خـیـل مـلک در آسـمـانها تـوحـیــد، تــمـام سـیــرت تو سرمشـق هـمـه بـصیـرت تو وقــتـی کـه مـیـان آب بـودی لبخـنـد به تـشـنگـی گشـودی دریـا بـه وفـات آفـرین گـفت در وصف تو آب، اینچنین گفت حـقـا کـه تـو نجــل بوتـرابی لـبتـشنـۀ تـشنـگــی در آبـی دریا ز غمت به پیچ و تاب است داغ لب تـو به قلب آب است تـنهــا نــه ز آب درگـذشـتـی یک لحظه ز جان و سر گذشتی ای ســورۀ آیـــهآیـــۀ نــــور وی صحن و سرات، قبلۀ طور دست هـمـگـان بـه دامـن تـو قــــرآن ورق ورق تــن تــو میـراث شجـاعـتت ز حـیـدر ارث ادبـت بــــود ز مــــادر دنیا به هزار رنگ و نیرنگ بگـرفت ز حیله راه تو تنگ آورد خـــط امـــان بـــرایـت کز جان جهـان کـنـد جـدایت او را ز درت به خشم راندی در یاری دوست جان فشاندی پـیـوستـه حسین را تو دستی تا حشـر بـر او بـرادر استی هـرچند که هـستیات فدا شد دست و سرت از بدن جدا شد روزی کـه امـام عـصـر آیـد بـر خلــق، ره فـرج گـشـایـد میبـیـنمت ای حسین را یار آن روز تویی بر او علمـدار آن روز تـو بـا لوای نصری صاحب عـلم امـام عـصـری "میثم" به ثـنات خـو گرفـتـه از خــاک تـو آبـرو گـرفـتـه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
ای نــور عـظـیـم رسـتـگـاری وی در دل و جان زلالِ جاری ای بـستـه دو دیـده بر دو دنـیا وا کــرده نـگـاه سـوی عُـلـیــا جـنـّات نـعــیــم نـیـّت تـوسـت هـم خُـلـد برین هَـمـیَّت توست ماه از سـحـر تو وامـدار است مِهر از نگهِ تو شرمسار است شب از پر گـیـسوی تو خـیزد از پـلک تو صد ستـاره ریـزد تـوحــیـد ز چـشــم تـو بـبــارد خــورشــیــد ولایـت تــو دارد وقـتی که تو میکـنی مناجـات بر عـرش خـدا کـند مـبـاهـات هـنـگـام قـیـام تـو به مـحـراب دلـهـا شــود از نـمــاز تـو آب از هــمـّـت نـــالـــۀ بــلــنــدت وز دولـت گـیـسـوی کـمـنـدت مـحـراب بـه پـیـچ و تـاب آیـد مَــــه دیــــدنِ آفـــتـــاب آیــــد ای عــالِـمِ غـیـب و الـشـّهــاده وی حـضرت واجب الاطاعَـه حالاتِ تو از عـلی نشان است سجّاده تورا کشان کشان است شـب تــاب عــبـادتـت نـــدارد جـز اشـک، سـعـادتـت نـدارد در راه خــــدا، قــــــوام داری اِقـــدامِ عــلــَی الــــدّوام داری تـزکـیـّۀ نـفـس شـیـوۀ تـوسـت تـطـهـیـرِ نـفـوس میـوۀ توست بـر سـاحـتِ اقـــدس امــامــت تـحـبـیـبِ قـلـوب در مــرامـت ازبس که تو صاحب احترامی بـا پــنــج امــام هــم کــلامــی بـا ایـنـکـه پـیـمـبـری، نـدیـدی ایـن پـنـج امــام را تـو دیــدی ایـــام عــلــیِ مـــرتــضــی را دوران امـــام مــجــتـــبــی را هــمـراه حـسـیـن تــا شـهـادت هــمـراز عـلـی نـه تـا اسـارت آغــوش تــو آســمــان انــجــم بـر دوش تـو بـود امـام پـنـجـم یـا حـضـرت نـافـذ الـبـصـیـره چـشـمـان تو مَحـرمُ العـشـیـره دل را ادب تـــــــو درس داده جـان را دو لب تـو درس داده دانـم ز چـه عـبـد صـالحـی تو زیـرا به حـسـیـن مـادحـی تـو بـیتـو نــتـوان ز یــار گـفـتـن وز رحـمـت کــردگـار گـفـتـن صد خطبه ز مطلب تو میریخت یا سیـدی از لـب تو میریخت در فـضل تو ای ابـوالـفضائـل این بس که تویی علی خصایل گــر شـیـرِ خــدا سـپـر نــدارد هـمچـون تو کـسی پـسر ندارد هـنـگـامـۀ جـنـگ سـرفـرازی شمشیـر به دست توست بازی صــفــیــن بــرای دوسـتــانـت شـد شـاهــد رزم بــی اَمــانـت مسبـوق به سابق است رزمت صیّـادِ دقــایـق اسـت عـزمـت ای ماه به پیش چشم خـورشید صفینِ تو بود خوش درخـشیـد شمشیر تو هر طرف که چرخید تا عـمـقِ سـپـاه خـصم لـرزیـد ای قـالـع قـاسـطـیـن ابـالفـضل وی قـاتـل مـارقـیـن ابالـفـضل ای دشمـنِ مشرکـیـن ابالفـضل وی خـصـم منافـقـیـن ابالفضل وصف تو شجاعت است و هیبت مدح تو اطاعت است و بیعـت مـحــبــوب دل پــیــمـبــرانــی مـحـصـول بـیـوت صالـحـانـی از نـاحـیـۀ پــدر عــظــیــمــی وز مـادریات عجب کـریـمی گـر اُمِّ بـنـیـن تـو راست مـادر زهـراست تو را چو سایـۀ سر با ایـنکـه کـنـیـز آل طاهـاست در مـادر تو شکـوه زهـراست وصف تو هر آنچه بیحساب است از فـاطـمـۀ بـنـی کـلاب اسـت مـانـنـد تـو کـس نـمـک نـدارد بــال و پــر تـو مَـلـک نــدارد ای روح تو چون روان خـیمه دسـتـان تـو سـایـبـان خـیــمــه تـا لحـظـۀ آخـر ای عـلـمــدار بودی ز حـریـم حق نـگـهـدار آنکه ز قـبـیـلهات نـشان داشت از بـهـر تـو نـالـۀ امـان داشت بـس غـم به رخِ عـبـوست آمد اخـلاص به دست بـوسـت آمد ای ســایــۀ تــو اَنـیـس زیـنـب هم صحبت و هم جَلیس زینب تو عـشـقِ تـمـام اهــل بـیـتــی امّــیــد خــیــام اهــل بــیــتــی تـو مـاه مـنــیــر هــل اتــایــی تـو کـاشـفِ کـربِ کــربـلایـی اطراف حـرم چـنان حـصاری از خـصـم کـه واهـمـه نـداری آب آورِ مــن سـقــایــتــی کـن بر تـشـنـه لـبـان عـنـایـتـی کن بیمشک مرو در این هماوَرد گر آب نـشد به خـیـمه برگـرد طـفـلان همه ذکـر تو بگـویـند در زمــزمـۀ عـمـو عــمـویـنـد ای مـاه مـگـو که شـرمـگـیـنـم بـیدسـت نَـیـُفـت بــر زمـیـنـم افـسـوس تـو را مُـجـاب دیــدم )چـشـمـان تو را پُـر آب دیدم( از بس که رخ تو غرق خون است ماه از سر عرش واژگون است ای مـیـر غـریبِ دل شـکـستـه زهـرا بـه کـنـار تـو نـشـسـتـه مـظلـومـۀ عـشق یـاور توست زهـرای شهـیـده مـادر تـوست
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
كـلید قـفـل مشكـل هاست، عـباس به مردی شهرۀ دنیاست، عـباس مروّت، ریزهخوار خوان لطفش فتوّت، صورت و معناست، عباس حـسین بن عـلـی را عـبد صالـح ولی بر مـاسوا مولاست، عـباس بـه دشـت كــربــلا، آرامـش دل برای زیـنب كـبـراست، عـبـاس بـود بــدر مـنــیـر هـاشـمــیــون كه زیباتر، ز هر زیباست، عباس بـزن بـر دامـنـش دسـت تـوسـل كه در جود و سخا آقاست، عباس اگـر چـه زادۀ اُمُّ الـبـنـیـن اسـت ولیكن مادرش زهـراست عباس
: امتیاز
|
مدح حضرت عباس علیه السلام
عمریست که گریان ابالفضل و حسینیم ما بیسر و سامان ابالفضل و حسینـیم گـویـیم بـه آوای جـلـی بر هـمـه دنـیـا ای قـوم مسلمان ابالفضل و حـسـیـنـیم تا اینکه مـداوا بشود این دل پُـر زخـم مـا در پـی درمـان ابالفضل و حسینیم هر دل که پریشان شده دلدادۀ یاریست صد شکر پریشان ابالفـضل و حسینیم با یک نگـه مـادرتـان در همه اوقـات بر سفـرۀ احسان ابالفضل و حـسیـنـیم دیـدیـم که اشک غم او شست گـناهان ما در یم غـفـران ابالفـضل و حـسینیم در مشهـد سلطـان همه در کـربـبلایـم زوّار خـراسـان ابالفـضل و حـسیـنـیم ای کاش ببـینـیم که در یک شبِ جمعه ما زائر و مهمان ابالفضل و حسیـنـیم ما سینه زنان، لطمه زنان، مویه کنانِ کام و لب عطشان ابالفـضل و حسینیم
: امتیاز
|
مدح و ولادت حضرت عباس علیه السلام
دریــایِ دُر از دلِ صـدف مـیآیــد تـبـریکِ سه نور، با شعـف میآیـد خورشید و مَه و ستاره یکجا جمعند عـطـرِ صـلـوات از نـجـف مـیآیـد ********* محمود ژولیده********** شعـبـان مَـه با صـفـای خـاتـم باشد مــیــلاد ســه آزادۀ عــالــم بــاشــد نـذر قـدم حـسیـن و عـباس و عـلـی ذکــر صـلـواتِ مــا دمـــادم بـاشــد ********* محمود ژولیده********** مولا که دو چشم حیدری وا میکرد یک لحظه نظر به هر دو دنیا میکرد امـا گـهِ سِـیـر قامـتـت یـا عــبـاس با گردش سر، تو را تماشا میکرد ********* قاسم نعمتی********** او با تـو که تـمـرین منـظم میکرد تصویر جـوانیاش مجـسم میکـرد امــا عـجـبـا کـه ذوالـفــقـار حـیــدر در پیش غضبهای تو سر خم میکرد ********* قاسم نعمتی**********
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت عباس علیه السلام
دریا به وسعـت نگهت چون دچار شد از آبـروی حـیـدریات بـیقــرار شـد وقتی قمر به عرصۀ شب پا نهاده است خجـلت زده ز جـلـوۀ رویت کـنار شد
: امتیاز
|